×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست ، اسراف در محبت است !!!
×

آدرس وبلاگ من

baharesh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/shabnema2013

قلبی از جنس نور

 

  روزی زنی نزد دکتر روانپزشک معروفی رفت

همسرش نسبت به او و فرزندانش بی تفاوت شده است و او

می ترسد که نکند مرد زندگی اش دلش را به کس دیگری

سپرده باشد . دکتر از زن پرسید : ? آیا مرد نگران سلامتی او و

بچه هایش هست و برایشان غذا و مسکن و امکانات رفاهی را

فراهم می کند ؟! ?

زن پاسخ داد : ? آری در رفع نیاز های ما سنگ تمام می گذارد و

از هیچ چیز کوتاهی نمی کند ! ? دکتر تبسمی کرد و گفت :

?پس نگران نباش و با خیال راحت به زندگی خود ادامه بده ! ? دو

ماه بعد دوباره همان زن نزد دکتر آمد

گفت : ? به مرد زندگی اش مشکوک شده است . او بعضی

شب ها به منزل نمی آید و با ارباب جدیدش که زنی پولدار و

بیوه است صمیمی شده است . زن به دکتر گفت که می ترسد

مردش را از دست بدهد . دکتر از زن خواست تا بی خبر به

همراه بچه ها به منزل پدر برود و واکنش همسرش را نزد او

گزارش دهد . روز بعد زن نزد دکتر آمد و گفت شوهرش روز قبل

وقتی خسته از سر کار آمده و کسی را در منزل ندیده هراسان

و مضطرب همه جا را زیر پا گذاشته تا زن و بچه اش را پیدا کند

و دیشب کلی همه را دعوا کرده که چرا بی خبر منزل را ترک

کرده اند .

دکتر تبسمی کرد و گفت : ? نگران مباش ! مرد تو مال توست .

آزارش مده و بگذار به کارش برسد . او مادامی که نگران

شماست ، به شما تعلق دارد . ? شش ماه بعد زن گریان نزد

دکتر آمد و گفت : ? ای کاش پیش شما نمی آمدم و همان روز

جلوی شوهرم را می گرفتم . او یک هفته پیش به خانه ارباب

جدیدش یعنی همان زن پولدار و بیوه رفته و دیگر نزد ما نیامده و

این نشانه آن است که او دیگر زن و زندگی را ترک کرده است و

قصد زندگی با زن پولدار را دارد . ? زن به شدت می گریست و از

بی وفایی شوهرش زمین و زمان را دشنام می داد . دکتر

دستی به صورتش کشید و خطاب به زن گفت : ? هر چه زودتر

مردان فامیل را صدا بزن و بی مقدمه به منزل ارباب پولدار بروید .

حتماً بلایی سر شوهرت آمده است ! ?

زن هراسناک مردان فامیل را خبر کرد و همگی به اتفاق دکتر به

در منزل ارباب پولدار رفتند . ابتدا زن پولدار از شوهر زن اظهار بی

اطلاعی کرد . اما وقتی سماجت دکتر در وارسی منزل را دید

تسلیم شد . سرانجام شوهر زن را درون چاهی در داخل باغ

ارباب پیدا کردند . او را در حالی که بسیار ضعیف و درمانده شده

بود از چاه بیرون کشیدند . مرد به محض اینکه از چاه بیرون آمد

به مردان اطراف گفت که سریعاً به همسر و فرزندانش خبر

سلامتی او را بدهند که نگران نباشند . دکتر لبخندی زد و گفت

: ? این مرد هنوز نگران است . پس هنوز قابل اعتماد است و باید

حرفش را باور کرد . ?

بعداً مشخص شد که زن بیوه ارباب هر چه تلاش کرده بود تا مرد

را فریب دهد موفق نشده بود و به خاطر وفاداری مرد او را درون

چاه زندانی کرده بود . یک سال بعد زن هدیه ای برای دکتر

معروف آورد . دکتر پرسید : ? شوهرت چطور است ؟! ? زن با

تبسم گفت : ? هنوز نگران من و فرزندانم است . بنابراین دیگر

نگران از دست دادنش نیستم ! به همین سادگی ! ?

جمعه 10 آبان 1392 - 12:25:52 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 29 دی 1393   9:52:08 PM

سلام مرسی خیلی جلب بود

ارسال پيام

سه شنبه 14 آبان 1392   5:38:07 AM

 slm vaght bekhir azizam,khobi?hame chiz vefgh morad pish mire? mamnon misham age shomara2p dashte basham.

ارسال پيام

جمعه 10 آبان 1392   4:45:57 PM

Likes 2

 سلام

بسیار داستان زیبا وپرمعنایی بود.

آمار وبلاگ

8652 بازدید

5 بازدید امروز

4 بازدید دیروز

18 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements